سلام این قضیه درباره من ک ۱۷ سالم با یه پسر ۲۰ ساله . ۳ سال پیش از یکی از فامیلامون خوشم اومد بهش پیام دادم ولی با یه شخصیت دیگه بعد چند هفته خودمو معرفی کردم اون عاشق من شد وقتی بهم حسشو گفت حسم بهش عوض شد چون رفتارای بچه گانه خیلی داشت اذیتش میکردم اونم شدید وابسته من شده بود منم بدتر سواستفاده میکردم از لحاظ روانی ازارش میدادم اونم چیزی نمیگفت .سن هردومون کم بود . خانواده هامون متوجه شدن اختلاف پیش اومد و یکی از فامیلای ما اونو خیلی زد طوری که کهرش به بیمارستان کشید بعد این دوباره به من پیام میداد میگفت نمتونه ولم کنه و … مامانمم میدید منم جرات نداشتم جواب بدم بعد یه ماه جواب دادم میگفت من تا اخرش هستم. من از رو عذاب وجدان رابطرو شروع کردم با خودم گفتم اشکال نداره حالا ک منو دوست داره باهاش ازدواج میکنم ولی گفته بودم اگه از یکی دیگه خوشم بیاد میرم یبارم دعوامون شد گفتم نمیخوامت خودکشی کرد بعد گفتم عصبانی بودم و …برو بیمارستان خداروشکر سالم موند بعد یه سال دیگه دوباره خانواده هامون فهمیدن و … من به گوشی دسترسی نداشتم با خودم گفته بودم بیخیالش و میترسیدم از خانوادم بعد چندماه مامانشو دیدم حرفمون شد منم پشت اونو خالی کردم ولی بعد چند وقت حس کردم دوسش دارمو من چقدر اشتباه کردمو قدرشو ندونستم و گفتم میگم بهش . به ی فال قهوه زنگ زدم گفت طرف خیلی دوست داره ولی یه نفر دعا سردی خونده و اونم خیانت کرده سعی کن برش گردونی اول باور نکردم بعد دیدم اینستاگرامش اسم دختر میزاره زنگ زدم بهش گفت نه فقط چند روز از حرص تو بایکی بودم و عکس دست تو دست گرفتیم منم باور کردم بعد هی دوباره اسم دختر میزاشت تا سه چهار ماه دیگه بعد گفت من رلم نه اینکه طرفو دوست داشته باشم بخاطر اینکه من خیلی وابستت بودم تو نامردی کردی رفتی پشت سرم حرف زدی خواستم وابستگیم کم شه منم ردش کردم بعد گفت بیا یا علی بگیم همه چیو درست میکنیم منم این طرفو دک میکنم خیلی اصرار کرد منم خب دوسش داشتم این مدتم حالم بد بود ی فرصت دادم بهش دوباره در ارتباط بودیم و میگفت من یهو حسم کم شد و خیانتم مثه اینگه ادم یه بادوم تلخ میخوره پشت سرش تند تند بادوم میخوره تا مزش بره .تو این مدت بالغ تر شده و مسئولیت پذیر و میگه ک خیلی دوسم داره رفتارای بچه گانشم کم شده و میگه حالا باید متعهد باشیم و به من تعهد داره منم الان رفتاراشو میبینم بیشتر دوسش دارم ولی من ادم کمالگراییم و دوست دارم طرفم کامل باشه از همه نظر و اونم طبیعتا کامل نیست و میدونم خودمم کامل نیستم وفامیلا هم علاقه اون و میدونن و خیلی سعی کردن بهم بزنن خانوادمم نمیدونن رابطرو و کاملن مخالفن من نمیدونم چکار کنم متوجه رفتارای بچه گانه خودم شدم ولی همش میترسم حسم عشق نباشه باوجود ابنکه دوسش دارم خیلی و اگه ازدواج کنم دوتامون بدرفتاری کنیم با توجه به مشکلای گذشته درحالی که اون رفتارش عاقلانه تر شده . هردومون سنمون کمه برا ازدواج و خانواده هم نمیزاره . اگه میشه کمکم کنید ممنون میشم .